گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اخبار و احادیث در فضل اهلبیت
جلد دوم
[فصل در نقد برخی از روایات]
الخبر الأوّل



:
روایت کنند که رسول صلّی الله علیه و آله گفت:
لاتَسُبُّوا أصحابی فَلَو أنَّ أحَدَکُمْ أنْفَقَ مِثْلَ احُدٍ ذَهَباً ما بَلَغَ مُدَّ أحَدِهِمْ و لانَصِیفَهُ،
[ [فضائل الصحابه، احمد بن حنبل: 62
یعنی: دشنام مدهید [در اصل: مدهی] اصحاب مرا، که اگر یکی از شما چندان که کوه احد زر سرخ در راه خدا صرف کند که به
پایان مرتبه یکی از صحابه من نرسد و نه نیمی از مرتبه یکی از ایشان.
الاشکال علیه:
مصنّف و جامع این کتاب، الحسن بن علی بن محمّد بنالحسن الطبري گوید که: از جمله اورادي که مرا است بعد از توجّه به قبله به
نیّت اداء فرایض قبل الاذان، یعنی پیش از بانگ نماز، این دعا است که:
وَالَّذِینَ جَ اءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْأِیمَانِ وَلا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤُوفٌ
رَحِیمٌ
(حشر: 10 ) یعنی: بار خدایا! بیامرز ما را و برادران ما را. آن کسانی که پیشی گرفتند بر ما به ایمان، و مدار در دل ما کینه آنانی که
ایمان آوردند، اي خداي ما! به درستی که تو مهربان بخشایندهاي، زیرا که تمهید قواعد دین و تعلی اعلام اسلام در
صفحه 44 از 282
ص: 36
بلاد شرق و غرب از سعی بلیغ و جدّ مستقصاي ایشان بود، الّا آن است که در صحیح بخاري لمحمّد بن اسماعیل وارد شد که: چون
رسول صلّی الله علیه و آله متوفّی شد و مردم به عزا و گریه مشغول شدند، انصاریان پیش سعد بن عباده جمع شدند و گفتند: مِنّا أمیرٌ
و مِنْکُمْ أمیرٌ، یعنی: امیري از ما باشد و امیري از شما. چون این خبر برسید که چنین است، ابوبکر و عمر و ابوعبیده جرّاح پیش ایشان
رفتند. عمر خواست که سخن گوید. ابوبکر او را خاموش گردانید، تا غایت کار بدان منتهی شد بدانجا که ابوبکر گفت: نحنالامراء
17 ] و أنتمُ الوزراءِ، یعنی: ما امیران باشیم و شما وزیران باشید. ابوبکر گفت: فبایِعوا عُمَرَ أو أبا عُبَیْدَةَ، یعنی: پس بیعت کنید بر عمر ]
یا بر أبوعبیده. عمر گفت: بل نبایِعُکَ أنتَ فأنتَ سیِّدُنا و خِیَرُنا و أحَبُّنا الی رسول اللّه، یعنی: عمر گفت به ابوبکر: بلکه بیعت بر تو
کنیم که تو مهتر مایی و دوستترینمایی به نزدیک رسول خدا. عمر دست ابوبکر گرفت و بر وي بیعت کرد، و دیگران تابع عمر
شدند. شخصی در آن میانه گفت: قَتَلْتُم سعد بن عبادة، یعنی: بکشتید شما سعد بن عباده را. عمر گفتعِنْد این کلام: قَتَلَهُ اللّه که
[194 / خدا وي را بکشت. [بخاري: 4
سعد بن عباده از اکابر انصاریان بود. رئیس و مَلِک خزرجیان بود، و از آن جمله که: وَالَّذِینَ آوَوا وَنَصَرُوا [انفال: 72 ] در شأن ایشان
آمد با چند آیات و اخبار ناطقه به ثنا و محامد ایشان؛ و بر آن جمله اجماع امّت.
اگراین حدیث رسول بودي، عمر در حق مردي چون سعد این کلمه نگفتی که قَتَلَهُ اللّه، یعنی: خدا وي را بکشت.
و نیز که به اتّفاق عمر در خلافت و بیعت ابی بکر گفت: کان بَیعۀُ أبی بکر فلتۀً وقانا اللّه شَرَّها فمَن عادَ الی مِثْلِها فاقْتُلوه، یعنی: بیعت
؛616 / ابی بکر ناگهانی بود. خدا ما را از شرّ آن نگاه دارد، و هرکس که با مثل آن گردد وي را بکشتی. [مصنف ابن ابی شیبه: 7
[25 / بخاري: 8
و نیز که رسول صلی الله علیه و آله در مرض موت، لشکر اسامۀ بن زید را
صفحه 45 از 282
ص: 37
به دیار روم روانه کرده بود و گویند به طرف یمن، و ایشان از آن تقاعد و تکاهل میکردند. رسول به کرّات و مَرّات میگفت:
إلّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ » نَفِّذُوا جَیْشَ أُسامَۀ، نَفِّذوا جیشَ أُسامَۀَ، یعنی: روانه کنید لشکر اسامۀ را و هیچ صحابهاي از وي قبول نمیکرد
ص: 83 ) و هر یکی اقامه عذري میکرد. رسول صلی الله علیه و آله از سر ضجارت و ملالت و عتب میگفت: لعنَ اللّهُ ) « الْمُخْلَصِینَ
[ مَن تَخَلَّفَ جَیْشَ اسامَۀِ، یعنی: لعنت کناد خدا بر آن کس که از لشکر اسامه باز پس ایستد. [السقیفۀ و فدك، جوهري، 77
و نیز که در ایّام احضار عثمان فی ایّام الدّار جمله مهاجر و انصار جمع شدند به قتل او یا خاموش شدند یا رضا دادند.
مقصود که نه چندان مسابّه و مشاتمه برفت میان ایشان که آن در کتابت آید، یعنی یکدیگر را دشنام میدادند؛ و نیز که معاویه
ملعون به حضور مهاجر و انصار تبرّا میکرد از خاندان رسول و ایشان را لعنت میکرد و خلایق را بدین میفرمود، و وي به نزدیک
خصم از جمله صحابه است و خال مؤمنان است. اگر این حدیث [حدیث لا تسبوا أصحابی] صدق بودي، وي استماع کرده بودي و
مهاجر و انصار نیز استماع کرده بودندي یا جمله شنیده بودند، به خلاف منهی عنه ارتکاب کردند، و حقّ و صواب این است. لکن
این باب قدح است در ایشان، زیرا که حقّ تعالی در حقّ ایشان گفت: کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّۀٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنْ
الْمُنکَر [آل عمران: 118 ]. مفهوم این آیه آن است که شما بهترین امّتید که امر به معروف کنید و نهی از منکر. چون ایشان بدین
مخصوص بود به جمعی خاصّ، چون بنو هاشم و اتباع ایشان؛ و نیز « خیر أمّۀ » منکر درساختند و رضا دادند، دلیل است که آن لفظ
.[ باري تعالی لعنت بعضی از صحابه کرد به چند آیات، کما قال: فَمَا لَکُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَالُله أرْکَسَهُمْ بِمَا کَسَبُوا [نساء: 88
ونیز به اتّفاق، بعضی صحابه بودند که ایشان به مناهی و مناکر مشغول شدند. تبرّا از ایشان و لعنت ایشان به سبب ارتکاب آن زلّات
توان کردن. فضائل أهل بیت(ع)، عماد الطبري متن 38 الخبر الأول: ..... ص : 35
صفحه 46 از 282
ص: 38
پس حدیث که عام است، در لفظ گوییم که از روي معنی و فحوي خاص است به أمیرالمؤمنین علیّ و اولاد او و تَبَع ایشان، زیرا که
به وحی سماوي رسول صلّی الله علیه و آله را معلوم بود که بعضی صحابه اظهار لعنت ایشان کنند، چنان که محمود بن محمّد
الصّالحانی الاصفهانی گوید در کتاب مجتبی، روایۀً عن أبی موسی الی أبی عامر العقدي قال: قال أبورجاء العطارديّ: لاتَسبُّوا علیّاً و
لا أهلَ هذا البیتِ فانَّ جاراً لِناسٍ مِن بنی هُذَیْل قدِمَ الْمَدینۀ، فقال: قد قَتَلَ اللّهُ الفاسِقَ الحُسَ ینَ بن علی، فرماهاللّهُ تعالی بِکَوْکَبَیْنِ
[178 / فَطَمَسَ عَیْنَیْهِ [نک: بحار: 46
و فیهِ عن علیّ، عن رسولِ اللّه صلّی الله علیه و آله:
ألْوَیْلُ لِظالِمی أهلِ بیتی عذابَهُمْ مع
« الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ »
.[205 / (نساء: 145 ) [بحار: 27
و فیهِ أیضاً عن أبی موسی المَدینیِّ الی سعید بن جُبَیْر قالَ: بَلَغَ ابن عبّاس انَّ قَوْماً یَقَعونَ [ 18 ] فی علیِّ علیه السلام فقالَ لابْنِهِ علیِّ بن
عبداللّه:
خُ ذْ بِیَدي فاذْهَبْ بی الیهمْ فأخَذَه بیدهِ حتّی انْتهی الیهم. فقالَ: أیُّکُمُ السّابُ اللّهَ؟ فقالوا: سبحانَ اللّه! مَن سَبَّ اللّه فَقَدْ أشْرَكَ. فقالَ:
أیُّکم السّابُ رسولُ اللّهِ؟ قالوا: مَن سبَّ رسول اللّهِ فَقَدْ کَفَرَ. قالَ: أیّکم السّابُ لِعلیٍّ؟ قالوا: قد کان ذاكَ. فقال: فاشهَدوا سَمِعْتُ مِن
رسولِاللّه صلی الله علیه و آله یقول: مَن سبَّ علیّاً فَقَدْ سَبَّنی و مَن سَبّنی فقد سبَّ اللّهَ و مَن سبَّ اللّهَ کَبَّه اللّه علی وَجْهِهِ فی النّارِ؛ ثُمَّ
وَلّی مِنْهُم و قالَ لِابْنِهِ عَلِیٍّ: کیفَ رأیتُهُم فانْشأ یقول:
[319 / [بحار: 39
نَظَرو ألیکَ بِأعْیُنٍ مُحَمَّرَة
نَظَرَ التّیُوسِ الی شِفارِ الجازرِ فقال: زِدْنی فداكَ أبوكَ فقالَ:
خزُرُ الحَواجِبِ ناکِسُوا أذْقانِهِم نَظَرَ الذَّلیلِ الیالْعَزِیزِ القاهِرِ فقالَ: زدنی فداك أبوكَ فقال:
أحیائَهُمْ خِزْيٌ عَلی أمْواتِهِم و الْمَیّتُونَ فَضیحَۀَ لِلْغابِرِ یعنی: روایت است از ابی موسی تا به ابی عامر عقدي که او گفت که: ابو
صفحه 47 از 282
ص: 39
رجاي عطاردي گفت: ناسزا و بد مگویی علی را و نه اهل البیت را، که همسایهاي بود از آن جمعی مردم از قبیله بنی هذیل. آن
شخص به مدینه درآمد و گفت: خداي بکشت آن فاسق حسین بن علی را. چون این سخن بگفت خداي تعالی دو نقطه در هر دو
سیاهه چشمان وي انداخت و هر دو چشم وي را کور گردانید و نابینا شد.
و هم در این کتاب است روایت از علیّ علیه السلام از رسول خدا صلّی الله علیه و آله که وي فرمود: ویل ظالمان اهل بیت مرا.
عذاب ایشان با منافقان بود در درك زیرین از درکات دوزخ.
و هم در این کتاب است روایت از ابی موسی مدینی تا به سعید بن جبیر که او گفت: خبر رسید به عبداللّه عبّاس که قومی در حقّ
علی علیه السلام سخنان بد میگویند. عبداللّه عبّاس پسر خود علی عبداللّه را گفت که: دست من گیر و به نزدیک آن قوم بر مرا،
که آخرِ عمر عبداللّه عبّاس بود و پپر و نابینا بود. علیّ بن عبداللّه دست پدر گرفت و او را آورد پیش آن قوم. بعد از آن گفت:
کیست از میان شما که دشنام خداي تعالی داد؟ ایشان گفتند: سبحان اللّه! هر که دشنام خدا دهد شرك آورده باشد به خدا و وي را
انباز گرفته. بعد از آن گفت عبداللّه عبّاس که: کیست از میان شما دشنام دهنده رسول خدا؟ ایشان گفتند: هر که دشنام رسول خدا
دهد کافر باشد. بعد از آن گفت: کیست از میان شما دشنام دهنده علی؟ ایشان گفتند: این بود. عبداللّه گفت: گواه باشید که من
شنیدم از رسول خدا صلّی الله علیه و آله که میگفت: هر که علیّ را دشنام دهد مرا دشنام داده باشد، و هر که مرا دشنام دهد خدا
را دشنام داده باشد، و هر که خدا را دشنام داده باشد خداي تعالی وي را به روي در آتش دوزخ اندازد.
بعد از آن عبداللّه پشت بر ایشان کرد و پسرش علی را گفت: چگونه دیدي تو ایشان را در این حالت؟ پسرش در حال این بیت
بگفت که مفهوم وي این است که: مینگریستند به تو به چشمهاي سرخ باز کرده، همچنان که بزان نگرند به کاردهاي مرد قصّاب،
یعنی به غضب در تو نگاه میکردند.
صفحه 48 از 282
ص: 40
عبدالله پسر را گفت: زیاده از این بگوي که پدرت فداي تو باد. دیگر، پسرش بیتی بگفت که مفهوم وي این است: به گوشه چشم و
ابرو به تو نگاه میکردند وسر و زنخ در پیش انداخته؛ همچنان که شخصی که خوار و عاجز و ذلیل بود، نظر کند به کسی که بر او
غالب بود و عزیز و توانا و قهرناك بود. پدر میگفت: زیاده از این بگوي که فدا باد پدرت.
علی بن عبداللّه بگفت بیتی دیگر که مفهوم آن این است کهزندگان ایشان رسوا و خجلاند به نزدیک مردگانشان، و مردگان
شرمسار و رسوااند از براي بازماندگان.
و حدیث:
لاتَسُبُّوا علیّاً فانَّه خَشِنٌ فی ذاتِ اللّه.
[385 / [بنگرید: بحار: 21
و رُوِي:
لاتَسُبّوا علیّاً فَانّهُ مَمسُوسٌ فی ذاتِ اللّه
[313 / [بحار: 39
- أي عالِم خبیرٌ حَدَّ الْکَمالِ الَّذي هُو کَالضَّرورَةِ لاآخِرِ فیه. شعر:
علیٌّ أمیرُالمؤمنینَ الّذي لهُمکانٌ لدي ربِّ الْعِبادِ أمیرٌ
تَخَیَّرَهُ الرَّحْمنُ مِن بَیْنِ خَلْقِهِو ربِّی علیمٌ بالانامِ خَبیرُ
[ و أُثْبِتَ فی الْکُتُبِ الْقَدیمَۀِ نَعْتُهُفکانَتْ الیهِ الأنْبِیاءِ تشیر [ 19
و سَمّاهُ أسماءً عِظاماَ جَلیلَۀًتَلُوحُ لِطّلابِ الْهُدي و تُنِیرُ
و فُوِّضَ یَوْمَ الْبَعْثِ قِسْمَۀُ خَلْقِهِالَیهِ اذا ضَمَّ الْعبادَ نُشُورُ
یعنی: پیغمبر صلّی الله علیه و آله فرمود: دشنام مدهی علیّ را که او درشت و صلب است و قوي است در شناخت حضرت عزّت و در
فرمانبرداري وي تعالی. وهمچنین روایت کردند که پیغمبر صلّی الله علیه و آله فرمود که: دشنام مدهید علیّ را که او دانا و آگاه
است به معرفت خدا، و در شناخت وي به حدّ کمال رسیده وهمچون شناخت امور ضروریّه شده. و دیگري آن ابیات در حقّ علی
گفته و مفهوم آن این است: علیّ أمیرمؤمنان است. آن کسی است که وي را مقامی و مرتبهاي بلند است به درگاه
صفحه 49 از 282
ص: 41
خداي تعالی، و حضرت عزّت وي را از میان خلق برگزید، و خداي من دانا و آگاه است به حال بندگان؛ و در کتابهاي دیرینه که
پیغمبران گذشته فرستادند نام و صفت علی نوشته بود و پیغمبران از آن خبر دادند و بدان اشاره کردند؛ و خداي تعالی وي را نامهاي
چند بزرگ نهاده که هویدا میشوند و روشنایی میدهند از براي جویندگان راه راست؛ وروز قیامت خداي تعالی قسمت خلایق بدو
تفویض کند در هنگامی که خدا مردگان را زنده کرده و جمع کرده تا علیّ علیه السلام به فرمان خداي تعالی بعضی را به بهشت
میفرستد و بعضی را به دوزخ.


الخبرالثانی:
از رسول صلّی الله علیه و آله روایت کنند که او گفت:
أصحابی کالنُّجومِ بِأیِّهِمْ افْتَدَیْتُمْ اهْتَدَیْتُم.
یعنی: یاران من همچون ستارگاناند. به هر کدام از ایشان که شماپیروي کنید و فرمان وي برید شما راه راست بیابید.
الاشکال عَلیه:
محمّد بن اسماعیل البخاري روایت کرد: إِنَّهُ صلی الله علیه وآله قال:
« کَمَا بَدَأْنَا أوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ » تُحْشَرونَ حُفاةً عُراةً عُزلًا ثُمَّ قَرَأ
( (انبیاء: 104
فأوَّلُ مَن یُکْسی إبْراهیمُ ثُمَّ یُؤمَن بِرجالٍ مِن أصْحابی ذاتَ الْیَمین و ذاتَ الشِّمالِ فأقُول أصحابی! فیقال إِنَّهم لم یَزالُوا مُرْتَدّین علی
أعقابِهِم مُنْذُ فارْقَتَهُم فَأقُول کما قالَ الْعَبْدُ الصّالِحُ عیسی بنُ مَریمَ و کنتُ علیهِمْ شهیداً ما دُمتُ فیهم فلمّا تَوَفَّیْتَنی کنتَ أنتَ الرّقیبَ
علیهم و أنتَ علی کُلِشیءٍ شهیدٌ إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَانَّهم عبادُكَ و إِنْ تَغْفِر لَهُم فانّکَ أنتَ العزیزُ الحکیمُ
[142 / [بخاري: 4
یعنی: پیغمبر صلّی الله علیه و آله فرمود صحابه را که، شما را روز قیامت برانگیزانند و زنده کنند در حالتی که شما همه به تن برهنه،
به پاي برهنه، ختنه
صفحه 50 از 282
ص: 42
ناکرده باشید. بعد از آن خواجه این آیه برخواند که مفهومش این است: همچنان که بیافریدیم به ابتدا خلقان را، باز زنده گردانیم،
و این وعده است که کردهایم. به درستی که ما این خواهیم کردن. پس اوّل کسی که وي را جامه پوشانند ابراهیم پیغمبر بود، و بعد
از آن بفرمایند تا مردانی چند از اصحاب من، جمعی را از جانب راست و جمعی را از جانب چپ ببرند. من گویم: ایشان یارگان
منند. گویند: همین که تو از میان ایشان بیرون رفتی و از ایشان جدا شدي ایشان مرتد شدند، به پاشنههاي خود باز پس رفتند،
همچنان که از کفر در اسلام آمدند، بعد از تو دگر با کفر شدند و پاي باز پس گرفتند. من در آنحالت گویم همچنانکه بنده
صالح عیسی مریم گفت که: من بر ایشان گواه بودم مادام تا در میان ایشان بودم. چون قبض روح من کردي تو نگهبانی برایشان، و
تو بر هر چیزي گواهی. اگر ایشان را عذاب کنی بندگان تواند و اگرایشان را بیامرزي تو عزیزي و حکیمی.
پس بخاري گفت روایت از قبیصهکه او گفت: هُمُ الْمُرْتَدّونَ الّذینَ ارْتدُّوا علی عهدِ أبی بکرِ فقاتَلَهُمْ أبوبَکر، یعنی آن طایفه مرتد از
.[142 / اصحاب آنها بودند که در زمان ابی بکر مرتد شدند، و ابوبکر با ایشان کارزار کرد. [بخاري: 4
و همچنین در فتوح ابن اعثم کوفی وارد شد و در سایر تواریخ مورّخان که درزمان رسول، منافقان بسیار بودند، لکن اظهار نتوانستند
کرد. چون رسول صلّی الله علیه و آله متوفّی شد، جمله آن نفاق مکتوم مخفی اظهار کردند. منافقان بسیار درمدینه و حوالی آن
ظاهر شدند؛ و هم بخاري گوید: رسول صلّی الله علیه و آله فرمود: لاتَرْجِعوا بعدي کُفّاراً [ 20 ] یَضْرِبُ بعضُکُم رِقابَ بعضٍ [بخاري:
.[76 / 38 ]- و رُوِي ضلالًا [مسند احمد: 4 /1
یعنی: بعد از من مگردید که بعضی از شما گردنهاي بعضی زند، یعنی چنین میکند؛ و به روایتی دیگرآمده که: گمراه مشوید پس
از من.
و نیز ابونعیم حافظ اصفهانی آورده است، کما روي الصّالحانی عن أبی سعید
صفحه 51 از 282
ص: 43
الخدريّ عن النّبیّ صلّی الله علیه وآله أنّهُ قالَ:
أتَزْعُمونَ أنَّ قَرابتی لاتَنفعُ قَومی و اللّهِ إِنَّ رَحمی لَمَوصولۀٌ فی الدُّنیا والاخرَةِ إذا کانَ یومَ الْقیامۀِ رُفِع لی قومٌ یُؤمَرُ بِهِمْ ذاتَ الْیَسارِ
فیَقولُ الرَّجُلُ یا محمَّدُ أنا فلان ابن فلان فأقولُ أمّا النَّسَبُ فقد عَرَفْتُهُ ولکنَّکُم أحْدَثْتُمَ بَعْدي و أرْتَدَدْتم علی أعقابِکم الْقَهْقَري.
و مِنْهُ عن أبی نعیم الحافظِ إِلی أبی عثمانِالنَّهدي عن علیّ علیه السلام قال:
کُنْتُ أمْشِی مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَ لّی الله عَلَیه وآله فِی بَعْضِ طُرُقِ الْمَدِینَۀِ فَأتَیْنَا عَلَی حَدِیقَۀٍ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أحْسَنَ هذِه الحَدِیقَۀٍ!
قَالَ صلّی الله علیه وآله: وَ لَکَ فِی الْجَنَّۀِ أحْسَنُ مِنْهَا ثُمَّ أتَیْنَا عَلَی حَدِیقَۀٍ أُخْرَي فَقُلْتُ مثل ذلک فأجابنی بِمثل الأوّل حَتَّی أتَیْنَا عَلَی
سَبْعِ حَ دَائِقَ فَلَمَّا خَلّی الطَّرِیقُ أجْهَشَ بَاکِیاً، فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا یُبْکِیکَ؟ قَالَ: ضَ غَائِنُ فِی صُدُورِ قومٍ لَا یُبْدُونَهَا لَکَ إِلَّا مِنْ بَعْدِي،
فقُلْتُ فِی سَلَامَۀٍ مِنْ دَیْنِی؟ فقَالَ فِی سَلَامَۀٍ مِنْ دِینِکَ
[54 / [بحار: 28
و کذلکَ رُوِي، إِلی أبی نعیم، إِلی عائشۀَ قالت:
بَینا رسولُ اللّه صلّی الله علیه و آله نائِمٌ فی بَیْتی إِذْ بَکی حتّی سَمِعتُ لهُ نَشیجاً ثمَّ ضَ حِکَ حتّی بَدَتْ نواجِ ذُه، فقالتْ عائشۀَ:
لمّاأستیقَظَ النَّبیُّ صلّی الله علیه و آله قلتُ: یا رسولَ اللّهِ! لقد رأیتُ منکَ؟ قال: و رأیْتیه؟ قالت قلتُ: نعم. قال رأیتُ بنی أمیَّهَ یَتعاوَرونَ
علی مِنبري. فیقولون: ما أکرَهُ ویَتْرُکون ما أُحِبُّ فجاءَ رجلٌ مِن عِتْرَتی علیهِ مُمَصَّرَتانِ فَ َ ص عِدَ مِنْبري حتّیسمعتُ لهُ نقیضاً فقالَ: ما
أُحِبُّ و تَرَكَ ما أکرَهُ قالتْ عائشۀُ: یا رسولَ اللّهِ و ماذاكَ؟ قالَ: رجلٌ مِن عترتی یُقاتِلُ علی سنَّتی کما قاتَلْتُ علی رضاءَ ربِّی.
یعنی: همچنان که صالحانی روایت کرد از ابی سعید خدري از پیغمبر صلّی الله علیه و آله که او فرمود: شما گمان میبرید که قرابت
من سود ندهد با قوم من؟ به حقّ خدا که خویشاوندي و قرابت و رحم من به یکدیگر پیوسته است در دنیا وآخرت. چون روز قیامت
باشد، قومی را به من بردارند و امر آید تا ایشان
صفحه 52 از 282
ص: 44
را از جانب دست چپ ببرند به دوزخ. مردي باشد در آن میان، گوید: یا محمّد! من فلان پسر فلانم. پیغمبر صلّی الله علیه وآله
فرمود: من گویم: امّا نسبت میشناسم، ولکن شما بعد از من چیزها به نو پدید آوردید و بدعتها نهادید و از دین برگردیدید، و
چنانکه در اسلام آمدید به پاشنه باز پس رفتید و اسلام را رها کردید و با سر کفر گردیدید.
و هم از صالحانی روایت است از ابی نعیم حافظ تا به ابی عثمان نهدي روایت از علی علیه السلام که او فرمود: با پیغمبر صلّی الله
علیه و آله بودم در بعضی راههاي مدینه. رفتیم تا برسیدیم به خرماستانی. من گفتم: یا رسول اللّه! چه نیکو خرماستانی است این
حدیقه. پیغمبر صلّی الله علیه و آله فرمود: تو را در بهشت بهتر و نیکوتر از این هست. بعد از آن به خرماستانی دیگر برسیدیم. من
همان سخن گفتم و پیغمبر مرا به مثل سخن اوّل جواب داد تا به هفت حدیقه بگذشتیم. چون راه خالی شد و به خلوت جایی
رسیدیم، پیغمبر صلی الله علیه و آله آغازگریه کرد و بنشست. گفتم: یا رسول اللّه! چه چیز تو را به گریه انداخت؟ گفت: کینههایی
که در سینه قومی جاي گرفته و دشمنی تو در دل دارند مرا به گریه انداخت، و این منافقان این کینهها ظاهر نکنند الّا بعد از وفات
من. گفتم: یا رسول اللّه! دینم به سلامت باشد؟ پیغمبر فرمود: دینت به سلامت باشد و هیچ خلل بدان راه نیافته.
و همچنین روایت کردهاند از ابی نعیم تا وقتی که روایت به عایشه میرساند که وي گفت: پیغمبر صلّی الله علیه و آله در خانه من
بود و آسایش کرده و در خواب رفت که ناگاه در خواب میگریست تا غایتی که آواز گریه وي در خواب میشنیدم. بعد از آن هم
در خواب پیغمبر بخندید تا غایتی که دندانهاي وي پیدا شدند. عایشه گفت: [ 21 ] چون پیغمبر صلّی الله علیه و آله از خواب بیدار
شد، گفتم: یا رسول اللّه! به حقیقت که از توچیزي عجب دیدم. پیغمبر فرمود که: تو دیدي؟ گفتم: آري. گفت: در خواب بنی امیّه
را دیدم که بر منبر من غلبه میکردند و بر او میرفتند و از یکدیگر فرا میگرفتند و میگفتند آنچه
صفحه 53 از 282
ص: 45
من نخواهم و ترك میکردند آنچه من دوست دارم. بعد از آن مردي از عترت من بیامد و دو جامه رنگین داشت و بر منبر من رفت
و سخن میگفت تا آواز وي بشنیدم. میگفت آنچه من دوست دارم و ترك میکرد آنچه من نخواهم. عایشه گفت: یا رسول اللّه!
آن مرد کیست؟ پیغمبر گفت: مردي باشد از اهل بیت عترت من که بر سنّت من کارزار کند، همچنان که کارزار کردم بر رضاي
پروردگار خود.
و مراد علی است به لفظ عترت؛ و آن دو جامه، یکی از آن حسن است، زرد به زهر معاویه، و دوّم جامه سرخ به خون حسین از
شمشیر یزید- علی معاویۀ و یزید لعائن اللّه- و بنو امیّه پانزده ملک بودند، اوّل ایشان عثمان بن عفّان بود؛ و این سه حدیث از کتاب
مجتبی است.
حاصل که، صحابه این جمعاند که خواندي و تابعین این که شنیدي تا امثال این احادیث که در شأن ایشان انزله شد. پس چگونه
شاید که مقتدي به هر یکی مهتدي باشد؟ یعنی پیروي هر یکی از ایشان راه راست یافته باشد با آنکه ظاهراً جمله صحابه بودند، و
[طریقه] ایشان اظهار ایمان بود ... پس لابد بود که حمل بر جمعی کنند که ایمان و اعتقاد ایشان متیقّن بوده باشد و مجمعٌ علیه،
چون بنو هاشم و ابوذر و سلمان و مقداد و عمّار یاسر و محمّد بن ابی بکر و مانند ایشان.
و فی المجتبی عن أبی نعیم الحافظ الی علیّ علیه السلام قال:
زَارَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فَعَمِلْنَا لَهُ خَزِیرَةً وَ أهْدَتْ إِلَیْنا أُمُّ أیْمَنَ قَعْباً مِنْ لَبَن وَ صَ حْفَۀً فیها تَمْرٍ فَأکَلَ رَسُولُ اللَّهِ علیه السلام
وَ أکَبَّ إِلَی الْأرْضِ بِدُمُوعٍ غَزِیرَةٍ مِثْلِ الْقِطرِ فَهَبْنَا أنْ نَسْألَهُ فَوَثَبَ إلیه الْحُسَ یْنُ فَأکَبَّ الیه و بکی. فقالَ له النّبی صلّی الله علیه و آله: ممّ
بکیتَ؟ قال: لبکائک یا رَسُولِ اللَّهِ! فأنتَ مِمَّ بَکَیْتَ؟ قالَ: أي بُنیَّ! إنّی رأیتُکمُ الیومَ فَسُرِرْتُ بکم سروراً لم أُسَرَّ مِثْلَهُ. فإن حبیبی
[حبّی] جَبْرَئیلُ أخْبرنی أنَّکم قَتلی و مَصارِعَکم شَتّی فأحزُنَنی ذلکَ. فقالَ لهُ الحسین علیه السلام: یا رسولَ اللّه! فَمِن الَّذینَ یَزوروننا
علی تَشتُّتِنا و تباعدُ
صفحه 54 از 282
ص: 46
قبورِنا؟ قالَ: قَومٌ یَزورُکم طائفۀٌ یریدونَ بذلکَ صِلَتی و بِرّي فَاخُذُ بِأعْضادِهِم فأُنْجیهم مِن هَوْل یومِ القیامۀ.
[125 / [بحار: 18
یعنی: در کتاب مجتبی است روایت از ابینعیم حافظ به اسانید صحیحه از امیرالمؤمنین علیّ علیه السلام که او گفت: به زیارت ما
آمد رسول صلّی الله علیه و آله یک روزي. ما از براي او خزیره بساختیم، و خزیره طعامی بود که از سبوس ترتیب دهند، و أمّ ایمن
قدحی از شیر و کاسهاي از خرما به هدیه بر ما فرستاده بود. رسول خدا صلّی الله علیه و آله از آنجا تناولی فرمود و به قدر حاجت از
آن بخورد. بعد از آن قطرههاي اشک بر مثال قطرات باران از دیده خواجه صلّی الله علیه و آله روان شد. ما بترسیدیم که از خواجه
سؤالی کنیم ازین معنی وهیچ کس را زَهره نه، و حسین علی به شتاب بر پاي خاست و به سر و روي خواجه در افتاد و بگریست.
پیغمبر صلّی الله علیه و آله وي را گفت: چرا میگریی؟ گفت: از براي گریه تو. یا رسول اللّه! تو چرا میگریی؟ گفت: اي پسرك
من و نور دیده من! امروز شما را دیدم. به وجود شما به غایت شاد و خرّم شدم که مثل آن هرگز شادي به من نرسیده بود. دوست
من جبرئیل مرا خبر داد که شما را بکشند، و مرقدها و گورهاي شما از یکدیگر جدا بود و پراکنده. بدین سبب اندوهناك و گریان
شدم. حسین علیه السلام وي را گفت: یا رسول اللّه! پس کدام قوم باشند که ما را زیارتی کنند که خوابگاه [ 22 ] ما از یکدیگر
پراکنده و گورهاي ما از یکدیگر دور؟ پیغمبر صلّی الله علیه و آله فرمود: قومی باشند که به زیارت شما آیند، و بدان زیارت امید به
عطا و نیکی من دارند که با ایشان به جاي آرم. پس من روز قیامت بازوهاي زیارت کنندگان شما بگیرم و ایشان را از اهوال قیامت
نجات دهم به اتّفاق.
قاتلان ایشان صحابه بودند وتابعین و بعضی مفتیان. به اراقت و خونهاي ایشانپس اقتدا بدیشان وپیروي ایشان مطلقاً واجب نباشد.
معمّا که ایشان روز اوّل در [خلاف گفتند] بقولهم: منّا أمیر و منکم أمیر. ابوبکر گفت: نه. نحنالامرآء و أنتم الوزراء. وِزارت [را]
هم قرشی کردند، زیرا که وزیر ابوبکر
صفحه 55 از 282
ص: 47
عمر بود، چنان که بخاري گوید؛ و هم ابوبکر گفت: اخترتُ لکم أحَ د هذین الرّجلین عمر أو أبا عبیده، یعنی: اختیار کردم از براي
شما یکی از این دو مرد را، عمر را و یا ابو عبیده را؛ و نه چنان بود، بلکه او را اختیار کردند. چون از فریقین کذب ظاهر شد اقتدا
بدیشان نشاید کردن، با آن که حق تعالی در کلام مجید خود خبر داد در موضع بسیار از سوء اعتقاد و خُبث نیّات بعضی از صحابه،
و در چند آیات انباء کرد از [بازگشت] ایشان، کما قال اللّه تعالی:
وَ لا تَرْتَدُّوا عَلی أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ
؛( (مائده: 21
و قال: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً
؛( (آل عمران: 144
و قوله: فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ
؛[ [فتح: 18
و قوله: وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ
[قمر: 45 ]؛ و أشباه این نامحصور.
چون چنین است لازم بود که گوییم این اصحاب، عترت رسولاند- علیهم السّلام- که معصومان
اند. « إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ »
(احزاب: 33 ) و رسول در حق ایشان گفت:
إنّی تاركٌ فیکُمُ الثَّقلین ما إن تمسَّکتم بهما لَن تَضِلّوا: کتابَ اللّه و عترتی،
و به اتّفاق رسول گفت که: علیٌّ أقضاکم، یعنی: میگذارم در میان شما دو چیز بزرگ گران. مادام تا شما دست در آن هر دو
آویزید، هرگز گمراه نشوید: کتاب خدا که قرآن است، و به علم اهل بیت من، و علی داناترین شما است به علم قضا؛ و عمر گفت:
علیأقضانا، یعنی: علی داناترین ما است به علم قضا؛ و رسول گفت: یا علی! أنتَ تُبیّن لُامَّتی ما یَشتَبِه علیهم بعدي [نک: من
179 ]، یعنی: اي علی! تو روشن کنی از براي امّت من آنچه مشتبه شود بر ایشان بعد از من. / لایحضر: 4
و صالحانی گوید: عن سلمان عن علیّ بن أبی طالب قال: سمعتُ رسول الله علیه السلام یقول:
عَلَیْکُمْ بِعَلِیِّ بْنِ أبِی طَ الِبٍ فَإِنَّهُ مَوْلَاکُمْ فَأحِبُّوهُ وَ کَبِیرُکُمْ فَاتَّبِعُوهُ وَ عَالِمُکُمْ فَأکْرِمُوهُ وَ قَائِدُکُمْ إِلَی الْجَنَّۀِ فَعَزِّرُوهُ وَ إِذَا دَعَاکُمْ فَأجِیبُوهُ
وَ إِذَا أمَرَکُمْ فَأطِیعُوهُ أحِبُّوهُ لِحُبِّی وَ أکْرِمُوهُ بکَرَامَتِی مَا قُلْتُ لَکُمْ فِی عَلِیٍّ إِلَّا مَا أمَرَنِی بِهِ رَبِّی
.[27 : [بحار: 112
صفحه 56 از 282
ص: 48
یعنی: روایت است از سلمان از علیّ علیه السلام که وي فرمود: من از رسول خدا صلّی الله علیه و آله شنیدم که میگفت: ملازم علیّ
بن ابی طالب شوید که او مولاي شما است؛ پس وي را دوست دارید، و او بزرگ شما است؛ پس وي را گرامیدارید. او رساننده
شما است به بهشت؛ پس وي را عزیز دارید، و چون شما را بخواند وي را اجابت کنید، و چون شما را به چیزي فرماید، فرمان وي
برید؛ وي را دوست دارید به محبّت من و گرامی دارید به کرامت من. من شما را نگفتم در حقّ علی هیچ سخن الّا آنچه خداي
تعالی مرا بدان فرمود.
و چنان که ابوبکر بن مؤمن شیرازي و قطّان عبیدالله اصفهانی و سعد الدّین صالحانی اصفهانی و امثال ایشان در تفاسیر خود ذکر
کردهاند که: اولوالأمر فی قوله تعالی:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ
[نساء: 59 ]، اولوالامر علیّ علیه السلام است.
و همچنین گفتند: هادي او است آنجا که میگوید:
إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ
.[ [رعد: 7
و دلیل بر آنکه علیّ علیه السلام از جمله صحابه است، اجماع عالمیان از اهل قبله، و کلام او عند البیعۀ یوم السقیفه: أتَکُونُ الخلافۀ
609 ] یعنی: علی علیه السلام گفت آن زمان که بیعت کردند روز سقیفه که: / بال ّ ص حابۀ و لا تَکونُ بال ّ ص حابۀ و القَرابۀ، [بحار: 29
خلافت به واسطه صحبت با پیغمبر صلی الله علیه و آله است، و به واسطه صحبت و قرابت [ 32 ] پیغمبر نیست! و این بر سبیل تعجّب
میفرماید، و چون در وي قرابت وصحابی و عصمت و خلافت جمع است، پس اقتدا و پیروي بدیشان و اولیتر.
با آن که رسول گفت:
النُّجُومُ أمَانٌ لِأهْلِ السَّمَاءِ وَ أهْلُ بَیْتِی أمَانٌ لِأهْلِ الْأرْضِ فَإِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ أتَی أمَّتی ما یُوعَدون
[19 / [بحار: 23
یعنی: ستارگان امان اهل آسماناند، و اهل بیت من امان اهل زمیناند. چون اهل بیت من بروند از دنیا، آن وعدهها که امّت مرا
دادهاند همه ظاهر شوند از علامات و
صفحه 57 از 282
ص: 49
نشانههاي قیامت. پس تشبیه شاید که از این سبب بدیشان باشد و مقصود ایشان باشند.
الخبر الثالث:
روایت کنند که رسول علیه السلام گفت:
و اللّه ما طلعتٍ الشَّمس و لا غَرُبَت علی أحَدٍ بَعدَ النّبیّین و المُرسَلین أفضل مِن أبی بکر
[الرحله فی طلب الحدیث: 181 ] و عمر- و رُوي- بعد المرسلین و الوصیّین، یعنی: آفتاب بر نیامد و فرو نرفت بعد از پیغمبران و
مرسلان برکسی فاضلتر از ابوبکر و عمر؛ و روایتی دیگر کنند که: بعد از پیغمبران ومرسلان و وصیّان بر آفتاب برنتافت و فرو نرفت
بر کسی فاضلتر از ابوبکر وعمر و امثال این از اختلاف روایات.
الاشکال علیه:
سیّد المحدّثین عبیداللّه الّقطان الاصفهانی در کتاب خود منتهی المآرب گفت: عن أبی هریرة قال رسول الله صلّی الله علیه و آله: ما
احتذي أحَ دٌ النعال و لا رکب المطایا و لا رکب الکور بعد رسول الله صلّی الله علیه وآله أفضل من جعفر بن أبی طالب [شرح نهج
.[72 / البلاغه ابن ابی الحدید: 15
یعنی: هیچ کس نعل در پاي نکرد و بر شتر ننشست و بر پالان مرکب ننشست بعد از رسول خدا فاضلتر از جعفر بن ابی طالب، و به
اتّفاق علیّ فاضلتر است از برادر خویش جعفر. جعفر أفضل است از ایشان. پسایشان کمتر باشند از علیّ به چند وجه.
معمّا که حدیث خود مسلّم نیست، زیرا که راوي و مدّعی مخالف است.
و نیز در کتاب منتهی و تفسیر شیرازي و مناقب ابوبکر بن مردویه و کتاب مشاهیر الصحابۀ لاحمد البیهقی و کتاب مجتبی لمحمود
بن محمّد الصّالحانی و غیر ایشان الی أن قارب التواتر روایت کردند که رسول صلّی الله علیه و آله گفت:
مَنْ أرَادَ أنْ یَرَي آدَمَ فِی عِلْمِهِ وَ إلی نوح فی تقواه و إلی إبراهیم فی حِلمه [خُلَّتِهِ] وَ إلی مُوسَی فِی هَیبته و إلی عیسی فی عبادته
فَلْیَنْظُرْ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أبِی طَالِب
.[283 / [نک بحار: 21
صفحه 58 از 282
ص: 50
یعنی: هر که خواهد که نظر به آدم کند در علمش، و به نوح نگرد در تقواي او، و به ابراهیم نگرد در حلمش، و به موسی در
هیبتش، و به عیسی در عبادت او، باید که نظر کند به علی بن ابیطالب و وي را ببیند. آنچه در این پنج پیغمبر اولوالعزم و متفرّق
بود، در وي جمع است. پس شخص که وي را مزیّت باشد بر پنج پیغمبر اولوالعزم، چگونه شاید که کمتر باشد از شخصی که وي را
مرتبت باشد که آن دون مرتبه انبیاء است و اوصیاء؟
و به وصایت و الوصیّین خود سخنی نباشد، زیرا که علی وصیّ رسول بود، و ابوبکر وصیّ او نبود؛ و نیز از علیّ علیه السلام در ایّام
خلافت او از این باب سؤال کردند فرمود که:
و أنّی یکون أفضل منّی و أنا عَبَدتُ الله قبلهما و عبدته بعدهما
25 ] یعنی: چگونه او فاضلتر باشد از من، حال آن که من عبادت خدا کردم پیش ایشان و پس از / ، [بنگرید: شرح نهج البلاغه: 20
ایشان؟
و نیز علی- علیه السلام- به اتّفاق، معصوم به آیت تطهیر و حدیث:
لم یُشرِك باللّه طَرفَۀَ عَینٍ أبَدا،
یعنی: علی مر گنه شرك نیاورد به خدا، چندان که چشم بر هم زنند؛ و ایشان سالها مشرك بودند پس اسلام آوردند، و علی از این
أفضل بُوَد از معصوم؟ « کسی که از شرك توبه کرده باشد » : یعنی « جایز الخطاء، التّائب من الشرك » بري. پس چگونه شاید که
و قال الله تعالی:
إِنَّ أکْرَمَکُمْ عِنْدَ الِله أتْقَاکُم
[حجرات: 13 ]، یعنی: به درستی که بزرگترین شما به نزدیک خدا متّقیترین شما است، و ایشان هیچ به تقواي علی نبودند به زعم
خصم نیز، زیرا که علی بیست و پنج در ایّام بطلت، عبادت میکرد.
افضل اعمال جهاد است و ایشان را جهاد نبود؟ و قال اللّه تعالی:
وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ
.[ [نساء 95
و نیز صالحانی در اوّل مجلّد کتاب مجتبی گفت:
عن أبی بکر محمّد بن أحمد ما شاده السکري قراءة علیه عن أبی مسعود
صفحه 59 از 282
ص: 51
عن سلیمان الحافظ اجازة عنه عن أبی بکر بنمردویه الی سعید بن جبیر، عن ابن عبّاس قال:
کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله یَغْدُو إِلَیْهِ عَلِیٌّ علیه السلام فِی الْغَدَاةِ وَ کَانَ یُحِبُّ ألَّا یَسْبِقَهُ إِلَیْهِ أحَدٌ فَإِذَا النَّبِیُّ صلّی الله علیه و آله
فِی صَحْنِ الدَّارِ وَ إِذَا رَأْسُهُ فِی حِجْرِ دِحْیَۀ بْنِ خَلِیفَۀَ الْکَلْبِیِّ فَقَالَ: السَّلامُ عَلَیْکَ [ 24 ] کَیْفَ أصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ؟ قَالَ: بِخَیْرٍ یَا أخَا رَسُولِ
اللَّهِ. فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام جَزَاكَ اللَّهُ عَنَّا أهْلَ الْبَیْتِ خَیْراً. فقَالَ لَهُ دِحْیَۀُ: إِنِّی أُحِبُّکَ وَ إِنَّ لَکَ عِنْدِي مَدحَ ۀً أزفها إِلَیْکَ أنْتَ أمِیرُ
الْمُؤْمِنِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ أنتَ سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ یَوْمَ الْقِیَامَۀِ مَا خَلَا النَّبِیِّینَ لِوَاءُ الْحَمْدِ بِیَدِكَ یَوْمَ الْقِیَامَۀِ تَزِفُّ أنْتَ وَ شِیعَتُکَ مَعَ
مُحَمَّدٍ وَ حِزْبِهِ إِلَی الْجِنَانِ، قَدْ أفْلَحَ مَنْ تولّاكَ وَ خَسِرَ مَنْ ناواك و تخَلَّاكَ مُحبّوك، بِحُبِّ رسول الله صلّی الله علیه و آله أحَبُّوكَ وَ
مبغضوك لن تَنَالُهُمْ شَ فَاعَۀُ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله، ادْن مِنّی صَ فْوَةِ اللَّهِ فَأخَذَ برَأْس النَّبِیِّ صلّی الله علیه و آله، فَوَضَعَهُ فِی حجْرِهِ
فَانْتَبَهَ النَّبِیُّ صلّی الله علیه و آله، فَقَالَ مَا هَذِهِ الْهَمْهَمَۀُ فَأخْبَرَهُ الْحَدِیثَ فَقَالَ له: لَمْ یَکُنْ دِحْیَۀَ، کَانَ جَبْرَئِیلَ سَمَّاكَ بِاسْم سَمَّاكَ اللَّهُ
تَعَالَی بِهِ وَ هُوَ الَّذِي ألْقَی مَحَبَّتَکَ فِی صُدُور الْمُؤْمِنِینَ وَرَهْبَتَکَ فِی صُدُورِ الْکَافِرِینَ
[267 / [نک: بحار: 18
یعنی: به اسانید مذکوره روایت است از عبداللّه بن عباس که او گفت: یک روز رسول اللّه صلّی الله علیه وآله در خانه خود بود و
بامدادگاه، علیّ علیه السلام در پیش وي رفت، و پیغمبر صلّی الله علیه وآله دوست داشتی که پیش از علی هیچ کس در نزدیک وي
نرود. خواستی که پیش از همه کس، علیّ علیه السلام در صحبت وي رود. چون علیّ علیه السلام در آمد، پیغمبر صلّی الله علیه وآله
در میان سراي بود و سر بر کنار دحیه کلبی نهاده. علیّ علیه السلام، سلام کرد و گفت: رسول صلّی الله علیه وآله چگونه در بامداد
آمد؟ دحیه گفت: به خیر و سلامت اي برادر رسول خدا! علیّ علیه السلام گفت: خداي تعالی تو را جزاي نیک دهد از ما که
اهلبیتیم. دحیه علیّ را گفت: به حقیقت که من تو را دوست میدارم، و تو را به نزدیک من مدحی است که امروز آن
صفحه 60 از 282
ص: 52
مدح تو بگویم. تو امیر مؤمنانی و پیشواي این کسانی که نور وضو بر روي و دست و پاي ایشان پیدا بود، و تو مهتر فرزندان آدمی
روز قیامت جز از پیغمبران.
بدان که به نزدیک امامیّه آن است که علیّ فاضلتر و بهتر و مهتر همه پیغمبران است الّا محمّد صلّی الله علیه وآله. از براي آن که
محمّد صلّی الله علیه وآله سیّد همه پیغمبران است، و علی نفْس وي است، پس او نیز سیّد ایشان بُوَد.
دیگر دحیه گفت: لواء احمد روز قیامت در دست تو باشد، و تو را و شیعه تو را به ناز و تنعّم و اعزاز و اکرام با محمّد صلّی الله علیه
وآله و گروه او به بوستانهاي بهشت درآرند. به حقیقت که فلاح و ظفر و فیروزي یافت آن کس که تولّا به تو کرد، و زیانکار شد
آن کس که از تو دور شد و تو را رها کرد. دوستان تو، تو را به محبّت رسول دوست دارند، و دشمنان تو هرگز شفاعت محمّد
صلّی الله علیه وآله بدیشان نرسد و ایشان درنیابند. نزدیک من آياي گزیده خدا! بعد از آن سر پیغمبر گرفت و در کنار علی نهاد.
پیغمبر صلّی الله علیه وآله از خواب درآمد. گفت: چیست این آواز؟ علیّ علیه السلام حدیث را بالتّمام با پیغمبر باز راند و وي را
خبر داد از آن. پیغمبر گفت: آن دحیه کلبی نبود، جبرئیل بود. تو را به نامی خواند که خدا آن نام بر تو نهاد که آن نام امیرالمؤمنین
است، و آن خدا است که محبّت تو در سینههاي مؤمنان نهاده، و ترس تو در سینههاي کافران نهاده.
و این نصّی صریح است که علی سیّد ولد آدم است و امیرالمؤمنین و حاکم و امیر ابوبکر و عمر و عثمان.
و فیه إلی النّبی صلّی الله علیه وآله قال:
لَمُبارزة علیّ بن ابی طالب لعَمرو بن عَبدوَد یوم الخندق أفضل من عَمَلِ أمَّتی إلی یوم القیمۀ؛
32 ]- و رَوَي الرازي- لَضَربۀُ علیٍّ خیرٌ مِن عِبادةِ الثّقلین. / [مستدرك حاکم: 3
و هم در کتاب مجتبی است، یعنیکه پیغمبر صلّی الله علیه وآله فرمود که:
صفحه 61 از 282
ص: 53
بیرون رفتن علیّ بن ابی طالب به جنگ عمر بنعبدود روز خندق، فاضلتر است از عملی که امّت من کنند تا روز قیامت؛ و روایت
رازي چنان است که پیغمبر صلّی الله علیه وآله فرمود که: ضربت علی بهتر است ازعبادت آدمیان و پریان، از بهر آن که دین و
اسلام، آن روز ظاهر شد و قوّت گرفت، و اضراس شرك و کفر کَند، و مقلوع آن روز شد به برکت آن ضربت.
و همچنین عبداللّه مسعود روایت کرد از رسول صلّی الله علیه وآله کما أورده الرازي: علیٌّ خَیرُ البَشَر فَمَن أبا فَقَد کَفَر، یعنی:
همچنانکه فخرالدّین رازي آورده است که علی بهتر مردمان است. هر که از این سر باز زند به تحقیق که کافر باشد. یعنی هر که
گوید: نه چنین است کافر است؛ و رسول صلّی الله علیه وآله از این مستثنی باشد.
و نیز [ 25 ] که او نفس اوست؛ و ابن مردویه اصفهانی و موفّق بن أحمد المکّی خطیب خوارزم و صالحانی جمله روایت کردهاند:
عن علیٍّ عنِ النّبیّ- علیهما السلام- أنه قال:
إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی جَعَلَ لِأخِی عَلِیِّ بْنِ أبِی طَ الِبٍ علیه السلام فَضَائِلَ لا تُحْصِ ی کَثرة فَمَنْ ذَکَرَ فَضِ یلَۀً مِنْ فَضَائِلِهِ مُقِرّاً بِهَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا
تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأخَّرَ وَ مَنْ کَتَبَ فَضِ یلَۀً مِنْ فَضَائِلِه لَمْ تَزَلِ الْمَلَائِکَۀُ تَسْتَغْفِرُ لَهُ مَا بَقِیَ لِتِلْکَ الْکِتَابَۀِ رَسْمٌ وَ مَنِ اسْتَمَعَ إِلَی فَضِیلَۀٍ مِنْ
فَ َ ض ائِلِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ الذُّنُوبَ الَّتِی اکْتَسَ بَهَا بِالِاسْتِمَاعِ وَ مَنْ نَظَرَ إِلَی فضیلۀ من فَضَائِلِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ الذُّنُوبَ الَّتِی اکْتَسَ بَهَا بِالنَّظَرِ، ثُمَّ قَالَ
رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله: النَّظَرُ إِلَی عَلِیٍّ عِبَادَة
[96 / [بحار: 38
یعنی: همه که نامشان برده شد به اسانید روایت کردند از علیّ علیه السلام از پیغمبر صلّی الله علیه وآله که وي فرمود: به درستی و
راستی که خداي تعالی برادر مرا- علی را- فضیلتی چند داده است که آن را نتوان شمرد، به سبب بسیاري. هر کس که فضیلتی از
فضائل علیّ یاد کند و بدان اقرار و اعتقاد دارد، خدا تعالی گناهان گذشته و آینده از آنِ وي بیامرزد، و هر که فضیلتی از فضایل
بنویسد مادام که نشانی از آن کتابت باقی بُود فرشتگان از براي وي
صفحه 62 از 282
ص: 54
استغفار میکنند و آمرزش میخواهند از خداي تعالی، و هر که گوش به فضیلتی کند از فضائل وي، هر گناهی که با گوش کرده
باشد، خداي تعالی آن را بیامرزد، و هر که نظر کند در فضیلتی از فضایل وي، خداي تعالی هر گناهی که او به نظر کرده باشد
بیامرزد. بعد از آن گفت که: نظر در روي علی کردن عبادت است. للقائل:
لقد وجدتُ مکانَ القول ذاسعۀ فان وجدتَ لساناً قائلًا فقل
محمود صالحانی روایت کرد از شیخ ابوطاهر روح الرّازي، عن معمر بن سلیمان یقول: سمعت أبی یقول: فضلُ علیّ بن أبی طالب
علی أصحاب رسول الله صلّی الله علیه وآله بسبعین منقبۀ لم یشارکه فیها أحد.
یعنی: معمر بن سلیمان گفت: از پدر خود شنیدم که میگفت: فضیلت دارد علی بن ابی طالب بر صحابه رسول صلّی الله علیه وآله به
هفتاد منقبت که هیچ کس در آن با علیّ شریک نیست.
مردي به عبداللّه عبّاس گفت: من گمان میبرم که مناقب علی نزدیک سه هزار باشد. عبداللّه عباس گفت: أوَ لاتَقول أنها إلی ثلثین
ألف أقرب، یعنی: نمیگویی که مناقب علی نزدیک سی هزار باشد؟
صالحانی گوید: روایۀ عن شیخه أبی طاهر روح الرازي بقرائۀ علیه فی جامع العتیق باصفهان، عن صاحب جامع العلوم أبی نعیم
الحافظالاصفهانی، عن جابر: أنّ النبی- علیه السلام- کان بعرفات و علیّ تجاهه، فقال:
ادْنُ مِنِّی یَا عَلِیُّ [فَدَنَا مِنْهُ] فَقَالَ ضَعْ خَمْسَکَ- یَعْنِی کَفَّکَ- فِی خمسی، [فَأخَ ذَ بِکَفِّهِ فَقَالَ] یَا عَلِیُّ: خُلِقْتُ أنَا وَ أنْتَ مِنْ شَجَرَةٍ أنَا
أصْلُهَا وَ أنْتَ فَرْعُهَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ أغْصَانُهَا فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنها أدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّۀَ
افزوده شده است]. « بحار » 69 . موارد داخل کروشه از / [بحار: 65
یعنی: به اسانید مذکوره روایت است از جابر عبداللّه انصاري که او گفت: پیغمبر صلّی الله علیه و آله بر مقام عرفات بود و علی در
برابر وي. گفت: یا علیّ! به نزدیک من آي، و پنچ انگشت خود در میان پنج انگشت من نه. یا
صفحه 63 از 282
ص: 55
علیّ! مرا و تو را از یک درخت آفرید خداي تعالی، و من بُن آن درختم و تو سر آن درختی، و حسن و حسین شاخههاي آن
درختند. هر که دست در بعضی از این درخت بزند خداي تعالی وي را به بهشت در آورد. وسیّد حمیري این معنی به نظم گوید:
[ شعر: [بشارة المصطفی: 41
یا حبّذا دوحۀ فی الخُلد نابتۀًما فی الجِنان لها شبه من الشجر
المصطفی أصلها و الفرع فاطمۀثم اللقاح علیٌّ سیّدُ البَشَر
و الهاشمیانِ سِبطاهُ لها ثَمَرو الشیعۀ الوَرِق الملنَّ بالشّجر
هذا مقالُ رسولِ اللّه جآء بهأهل الرّوایۀ فی العالی من الخبر
إنّی بحبّهم أرجو النجاة غداوالفوزَ مَعَ زُمرة مِن أفضل الزُّمر
ابونعیم اصفهانی روایت کند: عن ابن عبّاس عن النّبی صلّی الله علیه وآله و هو فی بیت أمسلمۀ، فقال رسول اللّه:
یَا أُمَّ سَلَمَۀَ هَذَا عَلِیُّ بْنُ أبِی طَالِبٍ لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِی وَ دَمُهُ مِنْ دَمِی وَ هُوَ مِنِّی بِمَنْزِلَۀِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِي یَا أُمَّ سَلَمَۀَ
اسْمَعِی وَ اشْهَدِنی، هَذَا عَلِیُّ بْنُ أبِی طَالِبٍ أمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ [ 26 ] وَ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ وَ هُوَ عَیْبَۀُ عِلْمِی وَ بَابِیَ الَّذِي أُوتَی مِنْهُ وَ أخِی فِی الدُّنْیَا
وَ الْآخِرَةِ وَ هُوَ مَعِی فِی السَّنَامِ الْأعْلَی
.[347 / [بحار: 32
یعنی: پیغمبر صلّی الله علیه وآله در خانه امّ سلمه بود. فرمود: یا امّ سلمه! این علیّ بن ابیطالب است. گوشت او از گوشت من، و
خون او از خون من، و او از من، و به منزلت هارون است از موسی، الّا آن است که بعد از من هیچ پیغمبري نیست. بعد از آن فرمود:
یا امّ سلمه! بشنو و بر من گواه باش که این علی است. امیر مؤمنان است، و مهتر رسولان است، و باردان علم من است، و درِ من
است که به نزدیک من از این در آیند، و برادر من است در دنیا و دوست من است در آخرت، و او با من بود در مقامی بلندتر.
و وي نفس رسول است به نصّ قرآن به اتّفاق مفسّران، چون سلمانی و
صفحه 64 از 282
ص: 56
زمخشري و ثعلبی و شیرازي و صالحانی اصفهانی و قطّان المحدّث الاصفهانی و امثالهم، حیث قال:
قُلْتَعَالَوْا نَدْعُ أبْنَاءَنَا وَأبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأنْفُسَنَا وَأنْفُسَکُم
.[ [آل عمران: 61
و در کتاب ابوبکر بن مردویه آمده: کان فی المباهلۀ رسول الله و علیّ و فاطمۀ والحسن و الحسین، یعنی: در مباهله رسول بود و علیّ
و فاطمه و حسن وحسین.
و شیخ محدّث اصفهانی عبیداللّه بن عبدالاعلی در کتاب منتهیالمآرب و صالحانی در کتاب مجتبی ایراد کردهاند که: از وفد نجران
عاقب و سیّد به خدمت رسول آمدند. ایشان را به اسلام دعوت کرد. جواب دادند که، ما اسلام آوردیم. یا محمّد! رسول گفت:
دروغ گفتید. اگر خواهید خبر دهم شما را که چه چیز مانع اسلام شما شد. ایشان گفتند: بگو. یا محمّد! گفت: حبُّ الصلیب و شُربُ
الخَمر و أکلُ لحم الخنزیر، یعنی: دوستی چلیپا، وآشامیدن می، و خوردن گوشت خوك نمیگذارد که شما اسلام آرید.
رسول، ایشان را با مباهله، یعنی ملاعنه دعوت کرد. ایشان اجابت کردند وقول کردند که فردا در بامداد به صحرا روند و دعا کنند.
هر که بر حق باشد باقی بماند، و آن که بر باطل بُود عذابی بر وي نازل شود.
رسول صلّی الله علیه وآله روز دویّم دست علی گرفت و فاطمه و حسن و حسین: و به صحرا بیرون آمد، و پیش ایشان فرستاد که به
دعا حاضر شوید. ایشان امتناع و ابا کردند و خراج و جزیه بر خود گرفتند.
رسول گفت: والّذي بَعَثنی بالحقّ لو فعلا لأمطر علیهما الوادي ناراً، یعنی: به حقّ آن خدایی که مرا به حقّ بفرستاد، که اگر ایشان دعا
کردندي، این وادي آتش ببارانیدي بر ایشان.
حق تعالی او را به نفس خویش خواند، کما قال: نفسک یا علیّ نفسی، یعنی: نفْس تو، یا علی نفس من است، و نفس رسول افضل
نفوس است، پس باید که علی بعد از وي أفضل الخلق باشد؛ و عمر خطّاب در حقّ علی گفت:
صفحه 65 از 282
ص: 57
426 ] یعنی: مادران، دیگري چون علی نزایند. / عجزت النسآء أن یَلِدنَ مثل علیّ بن ابی طالب، [نهج السعاده: 8
اگر قرابه بود ابن عمّ رسول بود از جانب مادر و پدر، زیرا که عبداللّه و ابوطالب از یک مادر و پدر بودند و باقی اولاد عبدالمطلب
از مادران متفرّق بودند. و خویشاوند رسول بود سببی به دختري چون فاطمه سیّدة النّساء، وپدر ائمّه یازدهگانه بود چون حسن و
حسین و علی بن الحسین زین العابدین و محمّد باقر و جعفر صادق و موسی الکاظم و علیّ بن موسی الرّضا و محمّدتقی و علیّ نقی
و حسن عسکريّ زکیّ و الحجۀ القائم المهدي المنتظر محمّدبن الحسن صاحب الزّمان- علیهم ال ّ ص لوة و السّلام- و نقبا و سادات
شرق وغرب از اولاد او. و صدق إِنَّا أعْطَیْنَاكَ الْکَوْثَر بدو ظاهر شد.
و صالحانی از ابوبکر محمّد بن أحمد ماشاد روایت کرد، إلی عبدالرّحمن بن ابی لیلی قال، قال أبی:
إنّ علیَّ بن أبی طالب قد خصّهُ الله بمآثِرٍ لمیَصِ ل إلیها أحدٌ منَ ال ّ ص حابۀ حَمَلَهُ النّبی علی کتفه حتّی ألقی أصنامَ الکفّار عَن فَوقِ
الکعبۀ.
یعنی: عبدالرّحمن [ 27 ] بن ابی لیلی گفت که: پدرم گفت: به درستی که علیّ بن ابی طالب وي را خاصگردانیده به منقبتی چند که
هیچ یکی از صحابه بدان نرسیدند. پیغمبر او را بر دوش خود گرفت تا بتان را از بام کعبه به زیر انداخت.
و همچنین گفت ابوبکر شیرازي در تفسیر خویشتن و صاحب منتهی المآرب الاصفهانی و مانند ایشان و در آفاق عالم [السیرة النبویۀ]
تصنیف محمّد بن اسحاق مشهور شد که وي گفت:
إنّ أوّل من آمَنَ و صَ لّی خَلفَ رسولِ الله و صدّق به علیُّ بن أبی طالب و هو ابن عشرة سنین و کان فی حِجر رسول الله أیّام صباه، و
سببه أنّ قریشاً أصابتهم أزمّۀ شدیدة و کان أبوطالب ذا عیال کثیرة، فقال النّبی صلّی الله علیه و آله للعباس وکان من أیسر بنی هاشم،
یا عباس! انّ أخاك أبا طالب کثیرُ العیال و قد أصاب الناس ما تري من هذه الأزمّۀ فانطلِق حتی نُخفّف عنه من
صفحه 66 از 282
ص: 58
عیاله، فأخذ رسول الله صلی الله علیه و آله علیاً، فلم یَزَل مع رسول الله حتّی بَعَثَهُ الله نبیاً، فأتبعه علیٌّ و آمن به و صدّقه.
یعنی: به درستی که اوّل کسی که ایمان آورد به رسول صلّی الله علیه وآله، و در پس وي نماز گزارد، و وي را باور داشت علیّ بن
ابی طالب بود، و وي ده ساله بود، و در روزگار کودکی پیش پیغمبر صلّی الله علیه وآله میبود و پیغمبر صلّی الله علیه وآله ترتیب
[امور] وي میکرد، و سبب آن بود که قریش را تنگی و قحطی به غایت رسیده بود و ابوطالب عیال بسیار داشت. پیغمبر صلّی الله
علیه وآله عبّاس را گفت- و عبّاس از توانگران بنی هاشم بود- که: اي عبّاس! برادرت ابوطالب عیال بسیار دارد، و این تنگی و
سختی چنین به مردم رسیده است که میبینی. بیا تا برویم و وي را سبکبار گردانیم از جهت عیال. بعد از آن پیغمبر صلّی الله علیه
وآله علیّ را برگرفت و به خانه خود آورد و همیشه با رسول صلّی الله علیه وآله بود تا آن که خدا وي را به پیغمبري بفرستاد به
خلق. علی پیروي وي کرد و بدو ایمان آورد و وي را راستگو دانست.
بدین حدیث معلوم شد که نشو [و] نماي علیّ در خدمت رسول بوده است از ایّام طفولیّت تا به روز بعثت؛ و رسول در ایّام کودکی
در خانه ابوطالب بود. ابوطالب و فاطمه بنت اسد بن هاشم مادر و پدر علی، او را تربیت کردند، و ابوطالب، خدیجه را از بهر وي در
عقد آورد و مهر بداد و خطب وي خواند، و بعد از اداي وحی هم تربیت کرد و نصرت کرد به مال و دست و جان و اولاد، خاصّ ه
در ایّام شعب، چهار سال که رسول با اصحاب محبوس بود، و در شعب ابوطالب چون شب درآمدي، ابوطالب با اولاد و برادران
برخاستندي و شمشیرها کشیده بر حوالی شعب گردیدندي تا به روز. چون ابوطالب متوفّی شد جبرئیل آمد و گفت: حق تعالی سلام
میرساند و میگوید که: تو را اینجا ناصري نماند، هجرت فرماي به مدینه. أَ لَمْ یَجِ دْكَ یَتِیماً فَآوي [ضُ حی: 6] خاصّ در خان
ابوطالب بود، اوّل کسی که صاحب آیه وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا [انفال: 72 ] بود، و این شرفِ خاصّ، مادر و پدر علیّ را بود؛ و مادر
او پیاده از
صفحه 67 از 282
ص: 59
مکّه هجرت کرد به مدینه.
و ولادت او چنانکه صالحانی و دیگر علما گفتند در کعبه بود، و سبب این، آن بود که فاطمه بنت اسد به طواف خانه کعبه رفت.
وي را طلق [درد زاییدن] بگرفت. طاقت رجوع به خانه نداشت. قصد کعبه کرد به فرمان خداي- عزّ وجلّ- چنان که عبّاس روایت
کند: درِ خانه گشوده شد. فاطمه در آنجا شد و علیّ از وي جدا شد ساجِداً للّه تعالی طاهراً مُطهّراً، یعنی: سجده کننده خداي را و
پاك و پاکیزه؛ و فاطمه سه روز آنجا بماند و غسل مولود او رسول صلّی الله علیه وآله کرد؛ و در این فضایل هیچ بشري با وي
مشارکت ندارد.
و اگر جهاد بود، و اظهار اسلام، و فتح قلاع، و قتل شجاعان شرك، هشتاد و چهار حرب و غزوات او کرد و شجاع و امیر لشکر بود.
چنان که ولادت او در کعبه بود، درج شهادت و موت او هم در مسجد کوفه بود. فُزتُ و ربِّ الکعبۀ اوگفت. و لو کُشِفت الغطاء
ماازددتُ یقیناً او گفت. و به حضور مهاجر و انصار سَلونی عمّا دونَ العرش او گفت. و علم چهار کتاب او را بود، چنان که جمهور
علماي اسلام روایت کردهاند که او گفت:
قَالَ لَوْ ثُنِیَتْ لِیَ الْوِسَادَةُ فَجَلَسْتُ عَلَیْهَا لَحَکَمْتُ بَیْنَ [ 28 ] أهْلِ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ وَ بَیْنَ أهْلِ الْإِنْجِیلِ بِإِنْجِیلِهِمْ وَ بَیْنَ أهْلِ الزَّبُورِ بِزَبُورِهِمْ
وَ بَیْنَ أهْلِ الْفُر قانِ بفرقانِهِمْ وَ اللَّهِ مَا من آیۀ نَزَلَتْ فی برٍّ و لا بَحرٍّ وَ لا سَ هْلٍ وَ لا جَبَلٍ وَ سَماءٍ و لا أرضٍ إِلأ وَ أنا أعلم فِیمَنْ نَزَلَت و
فی أيِّ شَیءٍ نزلَت.
.[391 / [بحار: 35
یعنی: به حقّ خدا اگر بالش امامت و خلافت بنهند و من بر آنجا نشینم، حکم بکنم میان اهل التّورات به تورات ایشان، و میان اهل
انجیل به انجیل ایشان، و میان اهل زبور به زبور ایشان، و میان اهل قرآن به قرآن ایشان. به حقّ خدا که هیچ آیتی فرود نیامد نه در
خشک و نه در تر و نه در هامون و نه در کوه و نه در آسمان و نه زمین الّا که من دانم که آن آیه در حقّ که فرود آمد و در چه
چیز فرود آمد.
و همچنین گفت:
سَلونی قبل أن تَفقِدونی، سلونی عن طرائق السمآء فإنّی
صفحه 68 از 282
ص: 60
أعلَمُ بها من طرائق الأرض، یعنی: از من سؤال بکنید و مسألهها بازپرسید پیش از آن که مرا نیابید. از من بپرسید از راههاي آسمان
که من بدان داناترم از راههاي زمین. و سند جمله علوم او است، و اسناد با او است، و مقدّم او است.
صالحانی گوید در مجتبی، روایۀ عن أبی سعید الخدري عن النّبی صلّی الله علیه وآله قال: أقضی أمتی علیّ بن ابی طالب.
و عنه و عن ابن مسعود قالا، قال رسولالله صلّی الله علیه وآله:
قُسِمَتِ الْحِکْمَۀُ عَشْرَةَ أجْزَاءٍ فَأُعْطِیَ عَلِیٌّ تِسْعَۀَ أجْزَاءٍ وَ النَّاسُ جُزْءاً وَاحِداً
[149 / [بحار: 40
یعنی: پیغمبر صلّی الله علیه وآله فرمود: داناترین امّت من به شریعت و حکمکنندهترین علیّ بن ابی طالب است. و روایت است از أبی
سعید خدري و از عبداللّه مسعود که ایشان گفتند که: پیغمبر صلّی الله علیه وآله فرمود: قسمت کنند علم را بر ده جزء. نُه جزء علی
را دادند، و یک جزء دیگران مردمان را.
رسول گفت: أقضاکم علیّ؛ و ابوبکر گفت: أعلَمُ النّاس بالقضاء علیُّ بن أبی طالب، یعنی: داناترین مردمان به حکم کردن میان
ایشان علی بن ابی طالب است؛ و عمر گفت در بعضی از خُطب خویشتن: علیٌّ أقضانا؛ و در حکومتی [مقصود: قضاوتی] دیگر
گفت: أعوذُ بالله من مُع َ ض لَۀٍ لا علیّ لها، یعنی: پناه میدهم [برم] به خدا از مسأل مشکل که علیّ نباشد که حلّ وي کند. و هم او
گفت: مُعضَلَۀٌ و ابوالحسن؟ و در هفتاد قضایا تکرار کرد که: لولا علیٌّ لَهَلَکَ عُمَر.
مردي که ایمان او به چهل سالگی بود یا چهل و شش سال- علی خلافٍ فیه- چنانکه از آن ابوبکر تا به پنجاه دو سالگی، چنان که
از آن عمر، زیرا که عمر عمر هفتاد و پنج سال بود، و گویند: شصت و سه، و همچنین از آن عثمان زیادهتر بر این، زیرا که عمر وي
نود سال بود، و گویند: هشتاد و پنج سال بود؛ حاصل، جمعی که صفت ایشان چنین باشد چگونه مساوي باشند یا افضل از مردي
که: لم یُشرك بالله طرفَۀَ عینٍ أبداً، و موجب فضل این، این اشیاء است
صفحه 69 از 282
ص: 61
که گفته شد در شأن علیّ، و از این هیچ یکی در ایشان نبود الّا که صاحب رسول بودند، و دراین باب نیز علی با ایشان شریک بود،
و ادنی صحابه با ایشان مساوي.
و فیه عن کعب الاحبار قال:
لمّا أدرك إبراهیم الوفاة جَمَع أولاده و هم یومئذٍ ستّۀ ودَعا بتابوتٍ فَفَتَحَهُ و قال: أیُّها الأولاد! انظُروا إلی هذا التابوت. قال: فَنَظَرُوا
فیذلک، فَرَاوا بُیُوتاً بعدد الأنبیاء کلِّهم و صورةَ کلِّ واحدٍ منهم و حِلیتهم و فی آخرهم بیت محمّدٍ من یاقوتۀ حمرآء، فإذا هو قائمٌ
یُصلّی و حولَه أماثل أصحابه و من بین یدیه علیّ بن أبی طالب و سیفُهُ علی عاتقه مکتوبٌ علی جَبینه هذا وصیّ نبیّ و أخوه و ابن
عمّه المؤیَّد بنصره و حوله عُمُومته النّقباء و الکواکَبَۀُ الخضرآء و هم أنصارُ الله و أنصارُ رسوله یسطع النور من حوافر دوابهم یوم
[ القیامۀ مثلَ نورِ الشمس فی دار الدنیا، و روي: ثمّ فتح باباً آخر فإذا فیه صورة بیضآء حَسَنُ الوجه، حَسَنُ القامۀ، یعلق وجهه النّور [ 29
فقال: هل تَعرِفُون هذا؟ هو محمّد رسول آخر الزمان و محبّی ملّۀَ أبیکم.
یعنی: در کتاب مجتبی است روایت از کعب أحبار که او گفت: در آن زمان که ابراهیم را وفات نزدیک رسید، فرزندان خود را
جمع کرد- و ایشان شش کس بودند- و ابراهیم تابوتی بطلبید و آن را بگشود و گفت: اي فرزندان! بنگرید در این تابوت. ایشان در
آن تابوت نظر کردند. در وي خانهها دیدند به عدد همه پیغمبران، و صورت پیغمبران و نشان ایشان، و در آخر ایشان خانه محمّد
صلّی الله علیه و آله دیدند از یک دانه یاقوت سرخ، و صورت محمّد صلّی الله علیه و آله دیدند که ایستاده بود و نماز می گزارد و
گرداگرد وي گزیدگان اصحاب وي بودند، و در پیش وي صورت علیّ بن ابی طالب دیدند، و شمشیر وي بر دوش خود گرفته بر
پیشانی وي نوشته که: این وصیّ پیغمبر آخر زمان است و برادر وي و پسرعمّ وي، مؤید به نصرت کردن او، و گرداگرد او عَمّان او
بودند، مهتران و گزیدگان، و گروهی سبزپوشان، و ایشان یاران خدایند و یاران رسول او، یعنی کسانی که نصرت خدا و رسول
دهند. چون روز
صفحه 70 از 282
ص: 62
قیامت باشد نور سُمّ اسبان ایشان چنان میدرخشد که نور آفتاب که در دار دنیا میدرخشد.
و روایتی دیگر چنان است که ابراهیم علیه السلام دري از درهاي تابوت بگشود. ناگاه در او صورتی سفیدِ روشنِ نیکو رويِ
نیکوقامت که نور روي وي غلبه میکرد ومیدرخشید. ابراهیم گفت: اي فرزندان! هیچ میدانید و میشناسید اینشخص را؟ این
محمّد است صلّی الله علیه وآله پیغمبر آخر زمان و زنده کننده ملّت پدرانشما تا آخر حدیث.